سلام خوبی
کی گفته اگر سالی را بد شروع کنی تا آخر سال بد میاری
کی گفته اگر اول هفته بد شروع کنی تا آخر هفته بد میری
کی گفته اگر تنگ ماهی نزدیک سال تحویل بشکنه بدبیاری تا آخر سال

گشتم ببینم چی توی این وب مبهم نوشتم که باید کامل کنم یا توضیح بیشتری بدهم
رقیه در کیف پولش را باز می کند و عکس دختر کوچولوی ده ماهه اش را نشان می ده و می گه نگاه کن شکل من یا شکل آقای فاسمی
- معلوم نیست
- شبیه تو آره بیشتر شبیه تو هست
با رقیه در مورد خیلی چیزها صحبت کردیم
در مورد خاطره ها و خیلی چیزهای دیگه
وقتی خانم ح می پرسه گزارش ها و عکس ها را فرستادی به اقای فاسمی
و باید بهش بگیم که اگر توی ارسال اونها مشکل پیدا شد بهمون بگه و خانم ح بهم می گه خودم بهش تلفن کن و باهاش صحبت کن و ازش بپرس در مورد ...
وقتی دارم با تلفن صحبت می کنم و اون خانمه که فکرش را با جسارت به زبان میاره و من که از تجزیه و تحلیل فکر اون و آنچا از سرش گذشته عاجز شدم اخم می کنم و با عصبانیت می شینم صدای خنده خانم م و تعجب خانم ح و صدای خنده بقیه و خاتم م که داره در مورد آقای ق و رقیه با اون خانمه صحبت می کنه خانم ت رو به من میکنه می گه هیچی نگفت
- لب خند می زنم می گم اشتباه میشه خانم م توضیح داد بهشون
با رقیه صحبت می کنم و رقیه در مورد دخترش
و خاطره هامون
اون آقاهه دیروز عصبانی بود و این که همسایه ای داره ...
متر و چکشش را خیلی وقته که امانت گرفته و داده استا و بنا خونشون را رنگ کنه اما استا و بنا کارش که تمام شده هم چکش را برده و هم متر اقاهه عصبانی میگه چند بار بهش گفتم کارم گیره می خواهم دیوار متر کنم تابلوها را متر کنم نه میاره و نه پولش را می ده
قبل از عید بود خانم ع با در دست داشتن دو تا کتاب تشریف میارن در می زنند خودم دم در بودم در باز
ببخشید دو تا کتب پیش من داشتید آوردم
- کتاب؟
ببخشیدا ازتون گرفته بودم بخونم اما متاسفانه نخوندم از این که دیر شد ببخشید خودم نخوندم داشتم خونه تکانی می کردم توی کارتون توی انباری دیدم پاره ورق ورق بود کتابتون چسبشم زدم
می خندم می گم کتابهای من همشون یه مشکلی دارن از پس ورقش زدم
شما نذاشتم بخونید
نه خواهش می کنم لازم نداشتم برا خوندن
کتاب ها را می ذاره روی میز و میره
دلم می خواهد سر بزارم روی کتاب ها گریه کنم
تمام کتاب خونه را گشتم اونم بعد از این که از خانم ع خانم ز-م خانم م از خانم ذ از همه شون پرسیدم من کتابهای ... به شما دادم همه جوابشون نه بودم یا این که ما کتابهات را که بهت برگردوندیم
به اون آقاهه که متر و چکش را برده بودم قبل از این که خانم ع کتاب ها را بیاره گفتم کتاب من بردن درسته من یادم نمیاد به کی دادم کتاب ها را و همین طور می تونم دوباره کتاب ها را بخرم اما نوشته هایی که حاشیه کتاب نوشتم نکته هایی که استاد توضیح اضافه داده نسبت به متن چه جوری برگردونم از کجا بیارمشون دوباره
نه گریه کردن دوباره من نبود دو سال کتابهام رو جبران نمی کرد و نه فایده ای داشت و هم این که خانم ع یه خانم فوق العاده خوبی هست .
اولین باراز دست فرزانه عصبانی شدم بعد از سالها
داد نزدم نگاش کردم و گفتم فرزانه تو نه بذار خودش درست کنه
فرزانه می گه خوشگل شده من تمیز و مرتب درست کردم
- نه می خواهم خودش درست کنه حتی اگر خراب شده باشه حتی اگر کثیف بشه برگه دفتر را پاره می کنم مچاله می کنم می خواهم بندازمش توی سطل آشغال اونم جلوی نه جفت چشم که با تعجب دارن نگاه می کنن فرزانه می گه نه ننداز اسم من روش بنویس برگه مچاله شده را از من مگیره صاف می کنه روش می نویسه فرزانه برگه رو توی دستاش تکان می ده می گه من درستش کردم تازه اون وقت بود که فهمیدم چقدر عصبانی بودم نه اخم کرده بودم نه داد زده بودم تمام اون لحظه را فرزانه بوسیدم تمام اون روز را تمام فردا را تمام پس فردا را و روز دو روز قبل از عید ازش عذر خواهی می کنم بازم ازش عذر خواهی می کنم فرزانه لبخند زده بود و گفته بود می دونم خسته شده بودی آدم گیج میشه
خسته نه نباید خسته میشدم نباید عصبانی میشدم
پاییز و هشت بوی نعش پرتغال می داد ... نارنجی مثل خوده پاییز زیبا مثل برگهای
پاییزی به اون آقاهه که همیشه غر می زنه می گم تا زانو تو برف گیر کردم می گنه نه بابا این که آسونه
چرا این قدر همه چی کُند بود دست های من پاهای من حوصله من پشتکار من هر چی را که باید بلد باشی همه و همه
با خودم گفتم من آخرش می میرم و نمی تونم این تحویل صاحبش بدم
وقتی برش داشتم تار عنکبوت دور تا دورش را گرفته بود عنکبود بود که داشت روش راه می رفت بیشتر از دو تا اون آقاهه کمک کرد تا تمیزش کنم
بعدها فهمیدم که چرا همه چی کُند شده بود یک روز غروب برا خرید فقط و فقط یه خودکار آبی راه
میافتی میری بیرون
یه خودکار ابی
اون آقاهه که خیلی جوانه رو می کنه و بلافاصله می گه شما یه بزرگش را می خواستید اره ؟
-آره ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و تند تند میگه یک دونه برامون اومده از اون خوب هاش
خدایا معجزه اتفاق افتاده استجابت یک دعا - معجزه معجزه میاره
تو این این همه بودنهایی که نبود
اون آقاهه برادر بزرگتر اون یکی اقاهه میگه الان میرم براتون از انبار میارم توی بارها بود ما سفارش نداده بودیم مقصدش تبریز بوده نمی دونم چه جوری سر از اینجا در آورده
( یک نبود بود شد)
وقتی اولین کلمه اون کتاب را وقتی دلت خیلی گرفته کاملا جور با حال و هوای دلت دعا می کنم خدا صاحبش قبول کنه مال من که نیست خدا کنه خدا کنه قبول کنه
حالا همه چیز افتاده روی دور تند
حالا کی میگه اگر سالت را با گریه شروع کنی تا اخر سال را باید گریه کرد
لبخند من خوشحالی من فقط چند ثانیه بود قد خوندن همون سه خط کوتاه همون سه خط کوتاه که ادم را تا اوج آسمون می بره اما این فقط بی دقتی من بود که اشک خودم را در آورد
کی گفته اگر سالت را با گریه شروع کنی تا آخر سال را بیاید گریه کرد
مبینا گوله گوله اشک می ریخت ...
خانم ح صدام میزنه و میگه به اقای غ تماس گرفتم گفتم این مبینا این قده گریه میکنه ....
بازم عصبانی ام خدایا من که نگفتم مبینا گریه نکنه من که نگفتم مبینا بره من برای موندن مبینا کمک
خواستم نه برای رفتنش اما با ریئس بزرگ که نباید کل کل کرد نباد عصبانی شد و هر کاری میکنه شده سر سری تایید کرد
آقای غ که با اون خانم های همکارش گاهی نتیجه های از کارشون ارایه میدن که با با اون چه که من می بینم جور در نمیاد اما کاری که اونها انجام می دهند توی تخصص من نیست پس قبوله هر چی اونها بگن
به رییس بزرگ می گم آقای غ چی گفتن
گفت مبینا باید فعلا بمونه
نفس راحتی میکشم باشه من از اولشم که حرفی نداشتم
مبینا دیگه گوله گوله اشک نمیریزه این از روزی که از در اومد تو شروع شد من با تعجب دارم نگاش میکنم به فرزانه نمی گم که عجیب
از فردایی که به اقای غ صحبت کردن مبینا دیگه گریه نمی کنه حرف میزنه
حرف بزنه حالا هر چی می خواهد بگه
دیگه باید بگردم کجای این وب ناقص نوشتم یا از روی لج بازی نوشتم یا این که سوء تفاهم عمدی ایجاد کردم
مامان میگه هر چی دیدی ننویسی ننویس از اون آقاهه که مامانش گم شده درسترش اینه که مواظب مامانش نبوده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر