۱۳۸۹/۰۴/۰۸

آپ طلایی

سلام خوبی
این خانمه که گفته اسمش را توی این وب ننویسم برنزه هست امروز حساب کردم این به خاطر برنزه بودنش هر دفعه که میره توی خیابون چقدر باید جریمه بده در روز چقدر میشه و در سال چقدر میشه
خانمه داد میزنه سر من چرا به حساب و کتاب خودت نمی رسی ببین خودت چقدر باید جریمه بدی میگم پول تو جیبت بذار میری خیابون تو را جریمه می کنن فقط تو را من جریمه نمی کنن گفتن فقط تاکید می کنم روی برنزه ها نه سیاه ها را جریمه نمی کنن من جریمه نمی شم تو فقط جریمه می شی

این خانمه که گفته اسمش را توی این وب ننویسم خیلی دلخور شد میگه آخه من مگه چقدر حقوق می گیرم هر سه ماه حقوقم را میدم اگر یک روز غیبت کنم پنجاه هزار تومان جریمه میشم از روی حقوقم کم می کنند روز عید باید برم سرکار حتی روزی که تعطیلات رسمی باشه اصلا چرا من تنها همه باید توی این شهر جریمه بشن همه توی این افتاب برنزه شدن اصلا باید به سیاه ها جریمه بذارن اونها بیشتر برنزه شدن
این خانمه که گفته اسمش را توی این وب ننویسم همین جور میگه و میگه و میگه یک عالمه داره حرف میزنه
این خانمه که گفته اسمش را توی این وب ننویسم یک پیشنهاد داده به روز باشه میگم مد روز بپوشم میگه نه در مورد وبت صحبت می کنم تو که داری شر و ور این تو می نویسی اینجا بهش چشم غره رفتم اما اون توجه نمی کنه میگه به روز باش مثل بقیه خوب بنویس میگم یک گاه نگار می نویسم مثلا در هشت تیر ماه سال سیصد در چنین روزی یک نفر آب خورد یک نفر عطسه کرد یک نفر فین کرد میگه نه خن... اینجا بهش چشم غره میرم بی توجه دنباله حرفش را میزنه میگه اگر می خوای بگی منم نه بگم درست گفتم خودت هستی یعنی این که الان تو اجازه داری هر شر و وری بنویسی اما از پسر خاله مامان هیچی ننویسی خدا رحمت کنه مادربزرگ را وقتی می شنید فلانی سرما خورده یا سرطان گرفته میگفت اسمش را نبرید اسمش بیافته توی چاه فلانی را نمی گفت سرطان را میگفت مریضی را میگفت درد و بلا را میگفت آبله مرغان من می گفت میگفت به نوه ام اجازه ندارید بخندید مادربزرگه دعا میکرد خدا کنه فلانی خوب بشه میگفت اسم این مریضی ها را نبرید اسمشون بیافته توی چاه مامان همین را میگه میگه اسمش را نبرید اسمش بیافته توی چاه پسر خاله اش را نمی گفت مامان من خاله نداره این خانمه میگه چیز دیگه ای ننویسی ها نه نمی نویسم مامان گفته نویس گفته از اون آقاهه که از در امد داخل از در اون ساختمانه که بعد از اذان مغرب و عشا درش را می بندن از همون در که میاد تو چشم های من روش کلید میشه به قول این خواننده که می خونه
یک چیزی بگم خواهرهای مجلس فکر بد نکن فکر بد نکنن مجبور بشم برای این خانمه که گفته اسمش را توی این وب ننویسم بستنی بخرم خانمه میگه گفتم این ها را ننویس میگم ننوشتم ببین ماه خرداد ننوشتم نوشتم
میگه نه ننوشتی خوب کاری کردی
ادامه داره ...

هیچ نظری موجود نیست: