
سلام خوبی
سعی کردم تو را با خدا معامله کنم نشد دل نمی ذاره میشه از تو نوشت هزاران هزار صفحه عقل نمیذاره ببین می خواهم بدونی اینجا موندم و اینجا نوشتم برای تو دقت کردی آره خیلی جدی میگم اومدم خوابهامو برات تعریف کنم دلتنگی هامو اما نه این درست نیست اصلا درست نیست خنده ها و گریه ها آره من عمه میگفت چیزی را از خدا به زور نخواید من که چیزی را از خدا نمی خواهم مگه من زورم به خدا میرسه نه تو بگو میرسه نه نمیسره یا که مستجاب الدعوه هستم نه هیچ کدام نیستم تو خوب باش خدا تو را دوست داشته باشه مواظبت باشه من چکارم
من نقابی به صورت می زنم تا نه خدا نه تو نه هیچ کس دیگه نبینه توی این دل چه خبره
خداحافظ.....
فرشته
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر