۱۳۸۷/۰۸/۰۶

یک دنیای مادی


سلام خوبی


تهیدست و فقیر


شاید همینه تقدیر


در یک دنیای مادی


قدم می زنی


در مسیر زندگی قدم می زنی


تو تنها یک زندگی داری


وقتی چیزی که داری


سقوط می کند


نابود می شود


و از میان انگشتانت


همچون ذرات خاک عبور می کند


چقدر ارزش دارد


دگر دلت تحمل غم ندارد


کفش هایت خراب شده


سر آستینت از بین رفته


زمان برایت آهسته لنگ می زند


دقایق چون ساعتند


مرا بنگر


به حق ناحق شده ام


و به سیاهی که به آن رنگ می بازم


این مهره از آغاز مات شده


اما شاد بوده ام به همیشه


یک فرد عادی هستی


همانطور که همیشه هستی


با سرخابی که داری


صورتت را رنگ می کنی


اوقاتی بوده که توانی نداشتی


هرگز پول یا انحرافی نداشتی


مرا بنگر


می خواهم عرض این رودخانه عمیق و پهن را طی کنم


من برای باختن بازی نمی کنم


وقتی تصمیم داری


زندگی کوتاه کنی


تمام ریشه هایت را پاره کنی


واگذار کنی خود را به آخرین نیرنگ زندگی


یک تیکه بند دور گردنت بستی


مرا بنگر

این مهره از آغاز مات شده


اما شاد بوده ام به همیشه


همه چیز می تواند تغیر کند


وقتی جهان روی چرخ خود حرکت می کند


fereshteh


.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

کی بود گفت قسمت نظرات وب من خرابه
نمیشه توش نظر نوشت

ناشناس گفت...

وقتی فرشته خواب نما می شود
و قتی فسفر های خاکتری آن اصلا رنگی از بروز نمی دهند . ما شاهد این ماجرا هستیم