۱۳۹۱/۰۷/۱۴

انتخاب عنوان به عهده ی شما

سلام خوبی
 




مدتها می خواهم در مورد کتاب ها و ادم هایی بنویسم که کم در موردشان
نوشتم و صحبت کردم
خود این انسان ها ممکن دست به قلم خوبی داشته باشند خودشان در مورد
خودشان زیاد نوشته باشند دیگران در مورد انها زیاد نوشته باشند کلا انسا
ن هایی مشهوری باشند خیلی مشهور انقدر مشهور که تمام دنیا در مورد انها
می نویسند تقدیر ازشان می کنند و یک عالمه تولدشان را تبریک میگن و یا
ادم هایی که قابل احترام هستند انسان هایی که در زندگی ما قرار دارند توی
مسیر خانه تا سر کار
ادم هایی که کنار خیابان می ایستند تا تاکسی بگیرند انسان هایی که دیرشان شده
خانم ها و اقاهای محترمی چیزهای زیادی ازشان یاد گرفتی ممکن یک کلمه حرف
کوچیک زده باشند یا یک کار بزرگ انجام داده باشند

اشخاصی که با انها روبرو شدی برخورد داشتی دعوا کردی بلاخره کوچه ای از
سرگذشت و خاطره های هستند ادم هایی که اگر در موردشان صحبت کنی یک خاطره
ی کوچیک تعریف کنی
ممکن اطرافیانت همین عزیز ترین کسان ی که توی زندگی داری همین هایی که
می خواهی یک خورده عصبانی و ناراحت نشن نمی خوای غصه هاشون را ببینی
و تمام تلاشت توی تمام زندگی این هست که برطرف کنی علت غصه هاشون را تا
دوباره لبخند را روی لبهاشون ببینی از دستت عصبانی میشن شاید رگ غیرتشان
به جوش بیاد یا نصیحتت کنند
اما به همه ی این چیزهایی که می دانی با لبخند با امنیت کامل با اعتماد
دائمی به انها این خاطرات را تعریف می کنی حوادث زندگی ات را تعریف می
کنی حتی با شدید ترین واکنش انها باز روز بعد با یک حرف و حدیث و خاطره
کنار انها می نشینی و با اب و تاب تعریف می کنی حتی کوچکترین جزییات
ساعات پشت سر را تعریف می کنی می خواهم کوچولو کوچولو از این ادم ها از
این کتاب ها از این خاطره ها بنویسم خاطره هایی

که البته برای من با واکنش شدید خانواده همراه نبوده بلکه با لبخند و
تبادل صحبت های دو طرفه تجزیه و تحلیل رفتار حادثه


خانمه را اصلا نمی شناسمش ندیدمش تا حالا فقط اسمش را خواندم لابلای یک
عالمه نوشته نه از اخلاقش چیزی نوشته شده بود شاید بود من متوجه نشدم نه
نخواستم بدانم اسم زیبایی داره
از الان طرفدارش شدم نه اگر احساس کردم جایی از رفتارش ناپسند هست از
طرفداری ازش دست بردارم بلکه سعی باید بشه از طرف شما من که نمی شناسمش
اون رفتار بهتر بشه
امار این وبلاگ میگه بیشترین بازدیدهایی که از این وبلاگ میشه از کشورهای
المان و روسیه و امریکا هست
با این که با ادرس این وبلاگ خیلی کم کامنتی توی وبلاگی گذاشتم فیل - تر
هم که هست
درهم و برهم و نامرتب و از هر جایی نوشته میشه اما باز خواننده داره حتی
کسانی شاید پیدا بشن که بخواهند از این نوشته ها برای شوخی و استفاده
هایی برای تعبیر سوء تفاهم استفاده کنند اما وقتی وارد دنیای مجازی می
شوی برای هر اتفاقی اماده هستی هر جور کامنتی
همه انسان ها خوب هستند با این تفکر وارد دنیای مجازی شدم
چند نفر را با همین انگشت هام از این فهرست ادم های خوب حذف می کنم
اسمشون نبریم چه لزومی داره اسم کسانی را ببرم که بد و نامفهوم و ناجور
هستند خدا رحمت کنه بی بی را می گفت آباد بشی با ادم های بد نه بخر نه
بفروش
من از خدا می خواهم انسان های خیلی بد منفور جامعه و ظالم وبلاگ من را
نخوانند الهی آمین
همین دیروز- یکی بود گفت چند تا نوشته را براش بنویسم خلاصه حرفم را
می نویسم -خط من یک جایی بدرد خورد -
مامان گفت حتما می خواد کسی نتواند بخواند این شروع نوشتن ادم هایی که
قراره نوشته بشن

یک سه شنبه از ماه اسفند بود همین اسفند 90 خودمان سه شنبه را مطمئنم
اما این که سه شنبه نهم اسفند بود یا نه مظمئن نیستم نمی خواهم برم توی
تقویم نگاه کنم فقط می دانم نهم نزدیک سال تحویل و عید نیست
یک ارزو می کنم نه بهتر بگم یک دعا یا بارها و بارها دعا کردم
به خدا گفتم بهم عیدی دادی عیدی که خوشحالم کرد اما بعدا بیشتر که نگاش
می کنی می کنم ترس برم داشت
گاهی خدا پیش امده توی زندگی ام که چشم هام را به روی جاهایی که نمی
خواستم برم بسته چشم هام را روی مسیر زندگی ام بسته من دوست نداشتم کاری
را انجام بدم دوست نداشتم مسیری را برم خدا چشم هام را به روی مسیر
رفتنم بسته خودش دست من را گرفته برده بدون این که بفهم همه ی نشانه ها و
تابلوهایی که مسیری را که دوست ندارم برم جلوی چشم ها رژه میرن دست تکان
میدن شاید خوش امد میگن من ندیدم وقتی بخودم امدم دیدم چقدر این نشانه ها
خوشحال هستند من بینشان هستم خدا خوشحال و میگه بنده ی من ببین خوب بود
برات الکی لج کرده بودی الکی ناز داشتی کجا را مثلا می خواستی بری از
اینجا بهتر که من برات در نظر گرفتم بهشت تو اینجاست . هستند کسانی به
اندازه من که اگراز اب دهن یک بچه بریزه رو صورتشان عصبانی و ناراحت نشن
چندششان نشه با همه ی اینها که بلافاصله صورتشان را می شویند
هستند کسانی که با این که یک بچه همه اش دستش توی بینی اش هست با ز هم
دست اون را میگیرند چون می دانیم اون به دست های ما احتیاج دارم امنیت
و اعتماد ما را می خواهد مهربانی ما را می خواهد چون می دانیم بدون دست
های اون چیزی توی زندگی کم داریم می دانیم دست های اون نباشه دست هامون
هیچ هست بی هدف
هست



تا دست های اون تو دست هامون نباشه دست هامون ارامش نداره
هنوز دیر نشده فاصله ها کوتاه میشن با یک لبخند

تقدیم به خانمی که فقط اسمش را می دانم تقدیم به شما







هیچ نظری موجود نیست: