۱۳۹۲/۱۱/۱۱

دنیا بدون اخم تو ذات الریه بگیره


سلام خوبی


سالها پیش بود
با همکلاسی و دوست خوبم از عرض یکی از خیابان های چهاراه از همین چهار راه هایی که دکه مطبوعاتی دارند رد میشدیم ماشین ها پشت چراغ قرمز ایستاده بودند
همون موقع بود که چشم هام سیاهی رفت احتمالا فشارم افتاده بود پایین ایستادم دنیا جلوی چشمام سیاه سیاه بود خانم شین گفت" وسط خیابون واینمیستند "
چشام نمیبینه
باور  نکرد اون چشمای من میدید که بازه دستش را میگیرم میگم بریم اون سریع من از خیابون رد میکنه لبه ی خیابان ایستادیم بهم گفت حالت خوبه بهش گفتم چشمام هنوز نمیبینه جدی دارم میگم جلوی چشمام سیاه است بهم گفت بیا اینجا بشین دستم گرفت چند قدم رفتیم گفت بشین روی یک سکو نشستم گفت میرم برات اب میوه میخرم
آب میوه را داد دستم چند دقیقه ای انجا نشستم تا حالم خوب شد شاید برای شما اتفاق افتاده باشد کمی سرتون گیج رفته باشد بعدش بگید چشماتون سایهی میره
همین چندین هفته ی قبل بود بازوی پسر جوان نابینایی را گرفته بودم از یک چهارراه ردش میکرد م بهش گفتم بریم تا ماشین ها پشت چراغ قرمز ایستادند وقتی رسیدم جایی که باید میرسوندمش با  اخم روبرو شدم اخمی که میگفت نباید بازوی یک پسر میگرفتم از خیابان ردش میکردم
تو خوش باشی برای من همین بد بودنم خوبه
11/11/1392

هیچ نظری موجود نیست: