۱۳۸۷/۰۴/۱۷

غزل مرد پست

چشمانم در جستجوی حقیقت اند

انگشتانم در جستجوی رگانم

آنجا سگی است به دنبال رد پایم

باید باران به درون آید

می افتم چون رها می کنم

ناپدید شده است توری که در پایین بود

پس چشمانم در جستجوی حقیقت اند

و انگشتانم در جستجوی رگانم

آتش زبانه گرم است

هیچ امانی در برابر طوفان نیست

و شهامت دیدن در من نیست

که چگونه گذاشتم اینچنین

پلید و فرسوده شوم

پس حال که می نگارم برایت

از آنچه کرده و خواهد کرد

شاید بفهمی و دریابی

و نریزی اشکی از برای این مرد

که مرد پست سزاوار است

لطفا مرا ببخش

چشمانم به دنبال حقیقت اند

انگشتانم در جستجوی حس ایمان

پاک کردن با دستان آلوده

دست می کشم بر پاکی که تلف شود

بسیار پست ، آسمان همه آن است که می بینم

بخشش ، تنها چیزی است که از تو می خواهم

پس این سگ بیچاره را از باران به درون آر

هر چند که او بی درنگ خواهان دوباره بیرون رفتن است

و من می گریم به کوچه

به همه چیز اعتراف می کنم نزد باران

اما دروغ می گویم ، مستقیما به آینه دروغ می گویم

همان آینه ای که شکسته ام تا بخواند با چهره ام
..



۱ نظر:

ناشناس گفت...

hi h