.jpg)
سلام خوبی
من با این بالکن نوشتنم مثل اینکه کار دادم دست خودم اصلا نمی خواستم دل تو را بشکنم یا کسی را ناراحت کنم این راضیه اصلا به من نگفت اون هر جور دلش خواست فکر کرد خواستم این ذهنیت غلط را از ذهنش بیرون بیارم مثل این که بدتر شد ولش کردم بذار هر جور دلش میخواهد فکر کنه همه چیز خوب بود یا بد بود یا معمولی نمیدونم ولی الان میدونم هیچ خوب نیست خدا آخرش را حتما خوب هست چون هر وقت گفتم آمین اتفاقی افتاده اتفاقی خوب اینجا الان همه چیز خوبه ذهن راضیه هم هر جا دوست داره بره من فقط یک سوال پرسیدم سوالی که جوابش را میدونستم الان که راضیه نیست چقدر خوب بود اگر بود الان کی جواب کنجکاوی های من را میده از کی سوال کنم مثل قبل باید صبر کنم چیزی که اصلا ندارم بالکن را نوشتم تلفیقی از گذشته و حال و آینده خوب نشد داستان امیلی ال را دوست دارم امیلی میدونست تو سر ناخدا چیه من نمی دونستم تو سر دختره چیه بالکن را نوشتم تو دلخور شدی درست مثل وقتی که خواستم ذهنیت راضیه را درست کنم اون از من سوال نکرد درست مثل تو
حالا برای من چه فرقی می کنه کی چی فکر کنه همه چیز خوبه من خوبم تو خوبی راضیه هم همیشه میگه خیره حتی وقتی به راضیه گفتم من خواب تو را دیدم
مهم اینه که اینجا همه چیز خوبه
...
۲ نظر:
well its nice to know that you have great hits here.
what happened to the other one?
ارسال یک نظر