۱۳۸۷/۰۵/۱۵

بی بی

سلام خوبی
دو روز بود عزا گرفته بودم توی این وب چی بنویسم یاد مادربزرگ افتادم خدا رحمتش کنه مادر نمونه استان
بی بی حاجی ماهوچند سال پیش که رو تخت بیمارستان بود برای این که من حوصله ام سر نره گفت بی بی قلم و کاغذ بردار و بنویس می خواهم برات قصه بگم همیشه به ما قصه می گفت حافظه ای قوی فعال و به روز داشت وقتی پارسال رفت دکتر جعفری به مادرم گفت نمونه چنین زنی خیلی کم پیدا میشه خانمی منظم دقیق رمز موفقیتش خدا رحمتش کنه هیچ کدام از نوه هاش به اندازه یک بند انگشت به او نرفتن وقتی گفت برو کاغذ و قلم بیار من برگه سفیدی نداشتم روزنامه ای برداشتم و لا به لای نوشته هاش نوشتم داستانی که تعریف می کرد در زمان جوانی اش که برادرش سواد داشت براش خونده بود کم کم این داستان را می نویسم شاید خیلی از ما این داستان را خوانده باشیم من اینجا به نقل از مادربزرگم می نویسم مو به مو آنچه را که گفته چون آنچه را گه گفت روی تخت بیمارستان مو به مو نوشتم
لطفا اگر این داستان را از روی این وبلاگ به دیگران نقل می کنید با نام مادربزرگ من نقل کنید (بی بی حاجی ماهو)
با تشکر فرشته

هیچ نظری موجود نیست: