۱۳۹۱/۰۴/۰۹

روزهای قمر در عقرب

سلام خوبی
دیروز بعد از ظهر بود یه دوست خوب زنگ میزنه و میگه فرشته در مورد موضعی که باهات صبحت کردم نگاه کردم دیدم قمر در عقربه این هفته
 
 من: چرا ؟من دارم میرم انجام میدم
 
من: باشه من شنبه میرم دنبال کارت 
دوست: نه کار انجام نمیشه
 قبول داری  توی تقویم هست قمر در عقرب
 * الان  تا حدودی متوجه شدم در مورد چه چیزی صحبت می کند به روی خودم نمی آورم که متوجه منظورش نشدم
بهش میگم ببین صدات خوب نمیاد یه بار دیگه قشنگ تر بهم توضیح میدی واقعا  خط موبایل یه خورده خرخر داشت اون میگه حالا خوب شد ؟امروز خطها این شکلی بوده 
من :خط موبایل بابام امروز مشکلی نداشته
دوستم: من کنار گوشی بودم زنگ زدم به شماره خودم میگه در دسترس نمی باشد
من: به شوخی میگم  گوشی ات را برمی داشتی مخابرات کنف بشه
دوستم :توی تقویم هست از عصر شنبه تا سه شنبه قمر در عقربه نوشته کارتون انجام ندید موفق نیشه همچین چیزهایی را قبول داری 
 من: متوجه هستم یعنی چهارشنبه برم کارت را انجام بدم شنبه صبح میرفتم کاری نیست که نشه
میگه عصر شنبه اتفاق می افته تو کی کلاس داری ؟
من :صبح میگه ببین الان من میام خونتون  برگه ها را ازت میگیرم شنبه صبح کارها انجام بدم تند تند میام دنبالت  سر وقت میرسونمت سر کلاست 
 باشه 
  میگه شرمنده قمر در عقربه بقیه ی کارها را چهارشنبه  انجام میدهم
  زمستان بود یه خانمی  را فرستادند پیش من تا هم یاد بگیره هم به من کمک کنه
 تو این روزها یه روز صبح شنبه بود یه خانمی امد به خانمه پیش من گفت خانم د سلام برای فلان مناسبت و فلان کار باید انقده پول بدی الان می توانی پول بدی یا همکارها بذارن جات خانمه د که با راحتی من نمی توانست توی این صندلی های کوچیک جابشه دو تا دسته ی صندلی را گرفت و کمی پاهاش را تکان داد فکر کردم می خواد پا بشه اما خانم د سرش را گرفت سمت خانمه دم در و گفت همکارها جای من پول بدن فردا پولشان را می دم خانمه دو در سریع رفت خانم د توی اون صندلی خیلی کوچولو مچاله تر شد و گفت پول هست توی کیفم اما امروز شنبه است شنبه پول بدی تا آخر هفته را باید به این و اون پول بدی امتحان کردم همین جوری بوده فردا پولش را میدم تو این قبول داری میگم نه شنبه برام مثل روزهای دیگه است
خانم د زیاد پیش من نماند  خانم ح یه روز که خانه بودم زنگ می زنه و میگه
 خانم د چه طوره خوبه خوب کمک میده میگم آره بنده خدا تلاشش را میکنه اما آخه دو تا بچه  داره هی این ها را میبینه غصه می خوره هی میگه طفلکی ها نگفتم می خواست گریه کنه 
خو.ب شد این را گفتم خانم د رفت پیش یه خانم دیگه تا اونجا کمتر غصه بخوره   غصه نخورد اما  از شیطونی اون بچه ها کل سیستم اعصابش ریخت بهم
 دیروز هشت تیر هزار و سیصد و نود یک روز تولد خانم کوچولو بود شب یه ساندویچ مهمان شدیم تولدش شاد و مبارک باشه بازی فوتبال المان و ایتالیا بود یکی از طرفدارهای پرو پا قرص تیم المان که بنده باشم با سایر اعضای خانواده نشستیم فوتبال نگاه کنیم قبل از بازی مجری ها کلی از تیم فوتبال المان تعریف کردند این طبیعی بود
زیر نویس نوشت گزارشگر بازی آقای 
من بودم که گفتم  حالا المان که خراب کنه این گزارشگر از هر بازی  تعریف کنه یا خراب میکنه  بد بازی میکنه بازی گره میخوره گزارشگر تا دقیقه اخر از تیم المان تعریف کرد و المان با دو گلی که توی نیمه اول خورد   با شوت هایی  که سمت
دروازه نبود و یک گلی که روی خط پنالتی زد و به گفته ی مادر خوبم دعاهایی او بود که مستجاب شد ه برد تیم ایتالیا را تبریک گفت 
   نویسنده  هیچ مسئولیتی  در قبال این متن بر عهده نمی گیرد الان اعلام کنم به راحتی می توانم نوشتن این متن را تکذیب کنم  خدای نکرده مردم کشورآلمان و تیم فوتبالشان باخت آلمان را گردن گزارشکر  تلویزیون ما بندازند نوشته های این وبلاگ را سند قرار بدهند  بازی بلاخره برد و باخت داره مربی هر تیم چیدمان بازیکنانش بهتر باشه  دقت بیشتر باشه
برنده تر هست

هیچ نظری موجود نیست: