۱۳۹۱/۰۸/۱۴

تجزیه ای آرام(3)

سلام خوبی

 

یک آقای لاغر و میانسال با قد کوتا کت و شلوار مشکی و صورت باریک  روی سن پشت میکروفن ایستاده  بهشت را زده زیر بغلش و هی تیکه تیکه می کنه   مثل نقل و نبات عروسی  می ریزد رو سر حضار

روز بعدش خانم الف گفت آنقدر گفتند آقای فلانی می خواهد سخنرانی کند گفتیم  بخاری ازش بلند می شود همین که دیدم  کمی حرف زد فهمیدیم باید بمانیم و سوالات پاسخ نداده مان

آقای لاغر  هی میگه خدا خیرتان بده شما زحمت می کشید  خانم (ک ) نشسته کنارم خمیازه میکشه  خمیازه اش به منم سرایت میکنه  آقاهه میگوید یک نفر یک همچین کار خوبی کرد آنقدر ثواب برد  خانم ها دارند با خودشان پچ پچ حرف می زنند آقاهه میگه جای شما در عرش بالاست   بهترین جایگاه بهشت مال شماست  خانم ح ردیف جلو صندلی ها نشسته سرش را بر می گرداند عقب می خواهد ببینه کسی نشسته  صندلی های عقب  لبخند می زند همه هستند .

دارم موز می خورم یک خانمی  جواب خانم ح را میدهد مگه نمی بینی داره هندونه زیر بغلمان می ذاره کجا پاشیم بریم  خانم ح میگه  سر کاریم

می خواهم برم خونه  اما نمیشه اینجا همه همدیگر را میشناسند خانمه ایی که دم  در نشسته از آنهایی که همچین حرکت هایی را تو دل میگیرد تلافی می کند کجا داری میری مراسم که هنوز تمام نشده  این خواهد بود حرفش

  بعضی از خانم ها جزء بهترین ها هستند گفتند قرار به انها تقدیر نامه بدهند همه منتظرند زود این آقاهه تقسیم کردن بهشت را تمام کنه برود سر جاش بشینه  ما هم منتظریم  اسم خانم ح را بخوانند تشویقش کنیم آقاهه میگه خدا خیرتون بده توی بهشت همچین چیزهایی نصیبتان می شود  و یکی یکی نام  می برد  و شروع می کنم به دعا کردن  دوباره خدا خیرتون بده بهشت مال شماست  .... دعا کردن آقاهه تمام میشود الانه بیاد  از پشت میکروفن کنار  آقاهه شروع میکند به خاطره تعریف کردن  من خیلی سختی کشیدم آن سالهایی که این سمت را نداشتم داشتم میرفتم فلان جا توی یک جاده ی خاکی ماشینم پنچر شد

هوا انجا خیلی گرم بود  اقاهه داره از خاطراتش تعریف میکنه   برای ما سختی کار نکشیده های حور و پری   گرما ندیده ی پیاده راه نرفته  اقا  از شما شرمنده شدیم جای  خودمان را تو پهشت می دهیم به شما اشکمان در آمد 

 فردای  ان روز خانم الف میگوید  بیا  اینم بالا دستی  شون  برای همین میرم پیش آقای فلانی و فلانی کارم انجام نمی دهند  میگن بلد نیستیم  سایتشان خرابه کار کردیم  حقمان نمی دهند رو هواییم برامون دعا خیر میگنه  انگاری ما اگر کاری انجام می دهیم  برا خاطر... شرمنده نمی توانم  بنویسم   چی گفت

خانم م   انگاری بهشت مال ...  زده زیر بغلش  جای حقمان ....

خانم ح میگوید   چیزی ندارند همان بهشت هم .... همین جور الکی حرف می زنند

 

ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست: