۱۳۹۱/۰۸/۱۱

یک تیکه پازل گم شده توی خیابان(3)

سلام خوبی




انشاالله همچین اتفاقی هییچ وقت سر کسی نیاید



یک پازل هزار تیکه بخری به خوشحالی به همه نشان بدی هی در جعبه اش را باز کنی هی ببندی یک گوشه ی خونه یک جای امن یک جایی که مزاحم هیچ کسی نباشی تیکه های پازل را از جعبه بریزی بیرون بعد بشینی مدتها وقت بذاری با حوصله بشینی دونه دونه تیکه ها را کنار هم بچینی در انتها داره پازل تمام میشه فقط چند تیکه اش مانده ببینی یک تیکه پازل گم شده خوب که به ذهنت رجوع می کنی از اون کندوکاو های حسابی متوجه میشی احتمال به یقین همان موقع هایی که با خوشحالی بدون اشاره و توجه به نوشته ی روی جعبه ی در جعبه ی پازل توی خیابان باز می کنی تا به دوستانت نشان بدهی واقعا یک پازل هزار تیکه خریدی چند تیکه پازل از دستت میریزه توی اسفالت های پیاده رو اون موقع مطمئن شدی همه شان را جمع کردی کلی هم اطرافت را چک می کنی اما حالا نشستی کنار یک پازل نهصدو نود و نه تیکه و زانوی غم بغل کردی

این بلا نه سر من اومده نه سر خانمی که گفته اسمش را توی این وبلاگ ننویسم

این بلا ممکنه مدل های دیگه ای سر من بیاد وقتی همه ی کاری را که می خواهم درست انجام بدهم چک می کنم برنامه ریزی میکنم فی البداهه می خواهم نباشه خوشحالم دارم برای شروع همچین کاری با دیگران صحبت می کنم بررسی می کنم سعی می کنم این اخلاق خوب مشورت کردن که زیاد اهلش نیستم توی خودم تقویت کنم با دیگران مشورت کنم استانه ی تحملم را خیلی ببرم بالا همه ی دیدگاهها و پیشنهاد ها را بشنوم بررسی کنم انعطاف داشته باشم حرف های رکیک شاید بشنوم توجه نکنم ببخشم گاه گداری هم اخم کنم همه ی برنامه های پیش بینی نشده را مد نظر بگیرم از تلفن هایی که از بانک زده می شود قسط عقب افتاده داری توجه نکنم پولم را بدهم هزینه کنم برای هدفی که دارم

اون موقع اتفاقی که نباید بیافتد می افتد

نه زانوی غم بغل می کنم نه گریه می کنم نه اخم می کنم می خندم شاد شاد می خندم

یکی گفت چه بی خیاله

نمی دونه به قول اقای همساده ی کلاه قرمزی داغون داغونیم له له


دوباره می ایستم
 

هیچ نظری موجود نیست: